سفر به یاسوج
سلام عزیز مامان امسال تابستون توی تعطیلات عید فطر تصمیم گرفتیم بریم مسافرت خیلی یهویی شد چون ما روز عید فطر هنوز برنامه ای نداشتیم و با بابایی رفتیم برا نماز عید فطر البته دخمل گلم همراه بابایی رفت تا بالاخره ما هم یه نماز دلنشین بخونیم!!! بعد از نماز رفتیم خونه بی بی (مامان بزرگ من) برای عید دیدنی. اونجا عارفه خانم دست یکی یکی ما رو میگرفت تا بریم مرغ و خروس های بی بی رو ببینیم و فرقی هم نداشت اون یه نفر مامانش باشه یا یکی از مهمونای بی بی که برای عارفه خانم غریبه بود اون دستشون رو می گرفت و میگفت قدی قدی!!! کلی همه خندیدن تازه خسته هم نمیشدی با من رفتی با بابایی و بی بی هم رفتی.... خلاصه بعد از اونجا رفتیم خونه ننه جون عمه محبوبه ...