عارفه الساداتعارفه السادات، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

برای دختر گلم

چهار دست و پا رفتن دخمل گلم

سلام   به عسل مامان امروز آخرین روز بهاری سال 1392  ست . اومدم یه خبر باحال بهت بدم فکر کنم هفته پیش پنج شنبه بود که صبح من کار داشتم اما تنها بودم نمی تونستم شما رو تو هال پذیرایی تنها بذارم به  خاطر همین از ترفند همیشگیم استفاده کردم یعنی تلوزیون رو روشن کردم زدم شبکه پویا شما هم حواست رفت به تلوزیون ، چند دقیقه میشه این جوری حواست رو پرت کرد و متوجه نمیشی که من پیشت نیستم وگرنه حتی بعضی وقتا نمیذاری برم تو آشپزخونه به غذام سر بزنم !!! خلاصه بعضی وقتا این جوری به کارام میرسم ... اون روز هم اتفاقا داشت یه برنامه ای پخش میکرد که چندتا بچه چهار دست و پا راه میرفتن شما هم قشنگ نگاهشون میکردی بعد من اومدم و از جلو تلوزیو...
5 تير 1392

عارفه السادات رای میدهد

سلام به شکوفه بهاریم امسال رو آقا، سال حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی نامیدن. حماسه سیاسی به خاطر انتخابات ریاست جمهوری بود. این چند وقت که بحث انتخابات داغ داغ بود، همه جا صحبت از کاندیداها و حرفاشون بود و اینکه کاندیدای اصلح کدومه و واقعا هم انتخاب سخت بود شاید در طی این چند سالی که من انتخابات شرکت کرده بودم بتونم بگم امسال سخت ترین سال برام بود تا دقیقه نود دو دل بودم که به چه کسی رای بدم البته به قول آقا: رای دادن به هرکدوم از کاندیداها رای دادن به نظام جمهوری اسلامی است. اما... بازم آدم دلش می خواد شخص اصلح رو انتخاب کنه جالب تر اینکه با بابایی هم رای نبودیم کلی با هم بحث کردیم مخصوصا روزای آخر. بابایی همش تو سایتا می گشت بعد ...
28 خرداد 1392

میلاد امام حسین(ع) مبارک

سلام به میوه زندگیم دیروز یه روز خاص بود درسته میلاد امام حسین(ع) بود. اعیاد شعبانیه رو به همه مسلمین تبریک میگم. اما..... یه روز دیگه هم بود   دومین سالگرد عقد من و بابایی بود. دیروز بابایی امتحان داشت صبح رفت برای امتحان، منم تصمیم داشتم یه کارایی بکنم قربون دخمل گلم برم که اذیتم نکرد تا من به کارام برسم. من برا بابایی کیک پختم و ژله هم درست کردم یه جا جاسازی شون کردم تا عصر بابایی رو ذوق زده کنم راستی خودمم آزمون ضمن خدمت داشتم وقتی بابایی اومد ناهار خوردیم و قرار شد شما رو نگه داره تا من درس بخونم بعدم رفت پایین پیش ننه جون اینا تا من درس بخونم منم درسم که تموم شد میزو تو هال چیدم لباسمو عوض کردم و بابایی رو...
23 خرداد 1392

سالاد خوردن

 سلام به عسل مامان دخمل گلم از این که دندون در آوردی کلی ذوق کردی چون به هیچ چیز امون نمی دی و میخوای با این یه دندون تازه سر زده همه چیزم بخوری  قربونت بره مامان. چند روز پیش داشتم برای ناهار سالاد درست میکردم برای اینکه پیش تو باشم اومدم توی هال پذیرایی و کنار تو نشستم تو هم که طبق معمول نمیتونی دراز بکشی سریع خودتو برگردوندی تا تلاش کنی چهار دست و پا حرکت کنی یه خرده هم خودت رو به زور جلو میکشی یهو هم به سالاد ها حمله ور شدی تو ظرف چند تا پوست خیار مونده بود با گوجه که هنوز درستش نکرده بودم منم با شوق و ذوق نگات میکردم با دستت بشقاب رو کشیدی جلو و پوستای خیار رو ریختی بیرون  من منتظر بودم بری سراغ گوجه!!! چون قر...
20 خرداد 1392

جوانه زدن اولین مروارید عارفه السادات

سلام به دردونه مامان من همیشه این شعر رو برات می خوندم: قندون مامان                  خندون مامان                                   بی دندون مامان یا میگفتم: ناز دهنه بی دندون دقیقا شما 4 ماه و 25 روزه بودی که متوجه شدم یه دندون کوچولوت سرزده دندون سمت چپ پایینت. راستش تازگی ها از خوردن دست خودت خسته شدی و هر کی بغلت میکنه اگه غافل بشه دست اونم میخوری معلومه خیلی لثه هات می خاره. چند روز پی...
19 خرداد 1392

گل محمدی

سلام به دخمل نازم میدونی که داری اولین بهار زندگیتو تجربه میکنی. مامان بزرگ تصمیم گرفته بود تو رو زیر گل محمدی بذاره میگن این کار باعث میشه بچه ها تا وقتی بزرگ میشن به بوی گل و ... حساسیت نداشته باشن. به همین خاطر به یکی از خاله های من سپرده بود براش گل محمدی بیاره چند روز پیش خاله زینت زنگ زد که گل برامون آورده. مامان بزرگ هم یه روز صبح اومد خونه ما و وقتی تو توی گهوارت خواب بودی با هزار مصیبت روی یه تور نازک گل ریختیم تا بوش رو حس کنی و حساسیت به گل نداشته باشی. نمیدونی ما رو چه فیلمی کرده بودی آخه تو اصلا خوشت نمیاد چیزی روت باشه شبها هم همش روکشت رو میندازی اون طرف من باید هر چند ساعت یک بار اونو دوباره روت بکشم. خلاصه هی دست ...
16 خرداد 1392

روز پدر مبارک

سلام به شکوفه مامان اول از همه میلاد با سعادت امام علی(ع) و روز پدر رو تبریک میگم. بالاخره امتحانم رو دادم آخیش راحت شدم خوب یا بد دیگه تموم شد انشاالله که قبول بشم شرمنده دارم مطلب روز پدر رو این قدر دیر میذارم منتظر بودم امتحانم رو بدم زیاد نرسیدم براش بخونم اما وقتی میومدم اینجا هم دچار عذاب وجدان میشدم به خاطر همین این چند وقته بیشتر درس میخوندم... خب بریم سر اصل مطلب یعنی روز پدر، با وجود شما امسال اولین سالی بود که بابایی، بابا شده بود من و شما هم یه کاری کردیم حالا حالا ها این روزو یادش نره. راستش پارسال من نتونستم براش کادو بخرم تازه سر به سر بابایی میذاشتم که ببین تو تقویم نوشته روز پدر همه جا هم روز پدر رو تبریک می...
16 خرداد 1392

دعا برای فرزندم

  دخترم همیشه و همه روز تو را به نگاه مهربان پروردگار بی همتا می سپارم، از او می خواهم که کمتر از آنی به خود وانگذاردت، دخترم عفت، حیا، چشم پاک، قلب پاک و اندیشه پاک آرزوی امروزم برای هر روز توست، خدایا ای همیشه مراقب! مراقب فرزندم باش ، و دستان و پاهایش را در مسیر خودت یاری فرما، دخترم آن روز که مادربزرگم اینگونه دعایم می کرد، پشت و پناهی محکم در رویارویی با نفس بر خود می یافتم و امروز ترا همانگونه دعا می کنم تا حافظت باشد:   مادر چادر عصمت حضرت زهرا برسرت! این دعا رو توی این وبلاگ دیدم قشنگ بود با اجازه نویسنده اش برای تو دختر گلم و تمام دختران جهان این دعا رو از خدای مهربون خواستارم.   ...
5 خرداد 1392