عارفه الساداتعارفه السادات، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

برای دختر گلم

آغاز نیمه دوم دومین بهار زندگی

1393/5/6 11:49
نویسنده : مامان ریحانه
456 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دردونه مامان

هرچه قدر بزرگتر میشی شیرینتر هم میشی قربونت بره مامان . کم کم سعی میکنی هر چی میخوای اسمشو بگی وقتی شیر میخوای میای میگی مامان شیر بعضی وقتا من میگم کی شیر میخواد میخوای بگی من میگی نه!!! هر کی باشه فکر میکنه شیر نمیخوای اما من فهمیدم که بد میگی نمیدونم فقط برای شیر اینجوری هستی برای بقیه چیزا میگی منه یعنی مال منه.

تقریبا هر چی بهت میگیم مفهومش رو درک میکنی. هرکس در خونه رو میزنه سریع میگی بابااِ . با تلفنی که خاله جون برای تولدت خریده بازی میکنی میذاری کنار گوشت میگی الو یا میاری تا من الو کنم. تازه میری رو پله های کنار اتاق و گوشی آیفن رو برمیداری و الو میکنی تازه که این خونه اومده بودیم همش گوشی آیفن افتاده بود الان دیگه برات عادی شده و دیگه زیاد سراغش نمیری.

دیگه دخمل مامان بزرگ شده و میخواد خودش غذا بخوره قاشق رو ازم میگیره اما اشتباهی که من کردم اینه که زیاد نذاشتم خودش غذا بخوره حتی با کثیف کردن لباساش اما یاد بگیره خیلی ناراحتم اینجا مینویسم تا مامان های دیگه از همون اول به نی نی ها فرصت یادگرفتن رو بدن البته الان خیلی بهتره شده و در کل زیاد اهل سر سفره نشستن نیستی هر وقت میریم مهمونی من کلی اعصابم خرد میشه چون بچه های هم سن و سالت سر سفره پیش مامانشون میشنن و غذا میخورن اما شما اصلا نمیای سر سفره بشینی چه برسه به غذا خوردن... منم اون موقع کارد بهم بزنی خونم درنمیاد چون تو فامیل همش میگن چرا دخترت بزرگ نشده یا چقدر لاغره ..... جنب و جوشت نسبت به بچه های هم سن و سالت خیلی بیشتره .... البته تو مهمونی ها از هیچکس کتک نمیخوری .... البته دوست ندارم قلدر بشی اما خوشحالم که حقت رو خودت میگری ...

به بابایی گفتم چه کلمه ای رو وقتی میگی بیشتر دوست داره میگه کلمه "نخام" که همون نمیخوامه راست میگه خیلی با مزه میگی. میدونی من چی رو بیشتر دوست دارم وقتی از دستت عصبانیم میای با مظلومیت خاصی آروم میگی "ماما" دله منو میبری اصلا یادم میره از دستت ناراحت بودم تازه وقتی میگم جونم مامان اکثر مواقع میگی آب . آخ آخ این آب خواستنت ما رو کشته شاید باور نکنی ساعت 2 و 3 نصفه شب پا میشی میگی آب . خیلی وقتا هم نمیخوای بخوریش وقتی بهت میدم میری دست میکنی تو لیوان و باهاش دست و صورتت رو میشوری یا حتی پاهاتو بعدم آب میریزه رو لباست و فرش و کلی حرص منو در میاری ... بیشتر وقتا اگر بابا باشه دست اونو میگیری و میری کنار یخچال میگی آب ... تازه یادم رفت یه مدت بعد آب خوردن لیوان رو پرت میکردی رو زمین به خاطر همین تو لیوان شیشه ای بهت آب نمیدم تا یهو نشکنی و خدای نکرده دست و پات رو زخم نکنی ... البته حالا میگی بالا و لیوان رو سعی میکنی بذاری رو کابینت اما دستت نمیرسه من میذارم.

اسم اعضای بدنت رو بهت یاد دادیم الان شما چشم، ابرو، بینی، دهان، زبان، چانه، پیشانی، کپ، گوش، مو، دست، پا، انگشت رو میشناسی.

دالی بازی رو خیلی دوست داری. بعضی وقتا باهم رو تختت بالا پایین میپریم اینم خیلی دوست داری. یا توپ بازی میکنیم. اما عاشق آب بازی هستی.

چند روز پیش بعد از ظهر بابایی خوابیده بود تو هم داشتی بازی میکردی متوجه شدم سطلی که خونه بازی هات رو داخلش میریختیم رو گذاشتی رو سرت و دسته اش رو هم زیر چونه ات کردی و این گیر کرده اومدی پیش من سعی کردم درش بیارم اما نشد تو هم دردت اومد هراسون طرف بابایی که خواب بود رفتی و گفتی بابا بابا ... خلاصه باباتو بیدار کردی من که از دیدن این صحنه خنده ام گرفته بود ازت عکس گرفتم و بابا هم کمکت کرد تا درش بیاری....

تو خونه دنبال مورچه ها میکنی و میخوای بگیریشون عاشق این هستی که مگسی رو از جاش بپرونی کلی میخندی بهت میگیم عارفه السادات مگس ... تو هم با دستت اشاره میکنی و میگی پیشته انگار گربه رو پیشت میکنی!!! عاشق جک و جونورهایی خدا نکنه یه گربه رو دیوار ببینی یه جیغ هایی میکشی که  نگو تازه ننه جون سه مرغ آورده تو حیاط خونه شون توهم به قول خودت میخوای قدی قدی ببینی یه بار شب میخواستی ببینیشون بابا گفت قدی قدی لا لا یعنی خوابیدن تو هم ازت بپرسیم که قدی قدی کجاست میگی قدی قدی لالا .

اینم عکس عارفه السادات با آقا صورتی و خرس کوچولو وقتی میخواست بخوابونتشون ..

عارفه السادات با روسری مامان بزرگش که تصاحب کرده...

خونه ننه جون در حال بازی تو حیاط...

تو خیلی از عکس ها داری گریه میکنی چون میخوای گوشی موبایل رو ازم بگیری مثل این عکس...

خب هرچی از شیرین کاریات بگم تموم نمیشه دفعه بعد میخوام انشالله لغاتی که تا حالا میگی رو برات بنویسم. چند تا عکس هم ازت بذارم . فعلا به خدا میسپارمت.

 

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان ندا
15 مرداد 93 18:11
چقدربزرگ شدی پس توهم مثل نوژان به مورچه ومگس علاقه داری ودنبالشون میکنی ------------------------------------------------------------------ ممنون که سر زدید بله بچه ها معولا به اینا علاقه خاصی دارن
مامان سارا
19 مرداد 93 2:43
سلام عزیزم خوبي.عزیزم دختره ما بزرگ شده خیلی وقته ندیدمش. ببخشید از اینکه دیر. جوابتان دادم. آخه چون حامله هستم اصلا حوصله دور کامپیوتر نشستن رو ندارم. وجود ماه میشه که عکس های دختر گلم کوثر رو آپ نکردم. حالا انشا الله دیگه چیزی به زایمان نمونده یک 15روزی دیگه میخواد دیگه عکس دو هایشون رو می فرستم ----------------------------------------------------------------- سلام تبریک میگم بابا یه خبری میدادی چند بار سر زدم به وبلاگت اما دیدم دیگه مطلب جدید نذاشتی راستش خودمم به علت مشغله، زیاد نمیتونستم سر بزنم و دیر به دیر مطلب میذاشتم خب انشالله به خیر و خوشی نی نی جدید به دنیا بیاد