عارفه الساداتعارفه السادات، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

برای دختر گلم

روز پدر مبارک

1392/3/16 10:32
نویسنده : مامان ریحانه
2,019 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به شکوفه مامان

اول از همه میلاد با سعادت امام علی(ع) و روز پدر رو تبریک میگم.

بالاخره امتحانم رو دادم آخیش راحت شدم خوب یا بد دیگه تموم شد انشاالله که قبول بشم شرمنده دارم مطلب روز پدر رو این قدر دیر میذارم منتظر بودم امتحانم رو بدم زیاد نرسیدم براش بخونم اما وقتی میومدم اینجا هم دچار عذاب وجدان میشدم به خاطر همین این چند وقته بیشتر درس میخوندم...

خب بریم سر اصل مطلب یعنی روز پدر، با وجود شما امسال اولین سالی بود که بابایی، بابا شده بود من و شما هم یه کاری کردیم حالا حالا ها این روزو یادش نره.

راستش پارسال من نتونستم براش کادو بخرم تازه سر به سر بابایی میذاشتم که ببین تو تقویم نوشته روز پدر همه جا هم روز پدر رو تبریک میگن تو هم که پدر نیستی کسی نمیگه روز مرد مبارک پس انتظار کادو که نداشتی بابایی هم مظلومانه تایید میکرد چاره ای نداشت.

اما امسال...


چند روز مونده به روز پدر به یه بهانه ای ماشین بابا رو گرفتم و با مامان بزرگ و خاله جون و شما رفتیم بازار برا بابایی کادو بخریم یه لباس خوشگل براش پسندیدیم و خریدیم چند تا جورابم خریدم چون لازم داشت.

روز قبل از روز پدر بعداز ظهر وقتی بابایی خواب بود رفتم تو اتاق تا اونا لباسو کادو کنم شما هم سرت گرم بود و  سر و صدا نمیکردی که یهو شروع کردی به گریه کردن منم با عجله اومدم سراغت که دیدم بابایی بیدار شده و زودتر از من بغلت کرده یهو متوجه شدم که چسبو با خودم آوردم بابایی به رو خودشم نیاورد گفت شما رو میبره طبقه پایین پیش ننه جون و عمه که امروز اومده اونجا من کلی ناراحت شدم گفتم حتما فهمیده و خواسته من راحت باشم کلی از دست عارفه السادات خانم که منو لو داده بود ناراحت شدم اما اون از نقشه من هنوز خبر نداشت...

منم به کارم ادامه دادم اما .... مگه روز پدر بدون جورابم مزه داره ؟؟؟؟

من یکی از جورابارو ساده کادو کردم تا از طرف خودم بدم کی دیگه رو ماهرانه مثل شکلات کادو کردم تا از طرف شما خانم خانما کادو بدم لباس رو خیلی شیک کادو کردم بعد هم رفتم طبقه پایین پیش بقیه.

عمه محبوبه یه کیک خوشگل برا روز پدر خریده بود . اینم کیک ...

روز پدر رو به باباحاجی تبریک گفتیم و بعد خوردن کیک اومدیم بالا اون شب جایی دعوت بودیم بابایی گفت این لباسمو اتو کن تا بریم منم شما رو بغل کردم گفتم باید چشماتو ببندی ما یه سورپریز واست داریم رفتم دوتا کادوی کوچولو رو آوردم و گفتم روزت مبارک اینا از طرف منو عارفه الساداته. نمیدونی بابایی چقدر ذوق کرد کلی خوشحال شد و تشکر کرد منم گفتم حالا کادوها رو باز کن اول هم مال من. وقتی میخواست باز کنه گفتم قبلش حدس بزنه چیه؟ یه خرده فشارش داد و بعد با تعجب گفت: نکنه جورابه!!!

من که داشتم، از خنده میترکیدم، بازش کرد حدسش درست بود گفتم عیب نداره عوضش مال عارفه السادات یه کادو مخصوصه یه خنده ای کرد و گفت: بابایی شکلاته(آخه گفتم که شکلاتی کادو کرده بودم) میدونی که بابا چقدر شکلات دوست داره با ذوق و شوق بازش کرد یه خرده وا رفت اصلا فکرشم نمیکرد اینم جوراب باشه درحالیکه کلی تو ذوقش خورده بود سعی میکرد خودشو خوشحال نشون بده کلی تو رو بوسید و از هردومون تشکر کرد من که از بس خندیده بودم اشکم در اومده بود گفتم :ببین مال عارفه السادات رنگش فرق میکنه خوشگل تره ! ناراحت نشدی که؟؟؟ از ما که انتظار کادو نداشتی میدونی که نمیتونیم بریم خرید. بابایی هم زود گفت نه اتفاقا خیلی جوراب لازم داشتم دستتون درد نکنه. گفتم ولی باورت نمیشد دومی هم جوراب باشه ها!!! کلی خندید.

اما بعد...

من رفتمو کادوی اصلی رو آوردم گفتم:حدس میزنی این چیه؟ یه جعبه که یه جین جوراب توش باشه!!!! گفت نه معلومه این لباسه. از لباس خوشش اومد فقط دعا دعا میکرم اندازش باشه که خدا رو شکر بود.

اون شب همون لباسو برا بابایی اتو کردمو تو مهمونی پوشید تازه مجبورش کردم جورابی که شما خریده بودی رو هم پا کنه. من که فکر نکنم این روزو یادم بره. امیدوارم بابایی هم خوشش اومده باشه.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)