اولین مهمونی

سلام فرشته کوچولوی مامان

امروز روز 22 بهمنه روزی که 34 سال پیش با رهبری امام خمینی(ره) و خون فشانی مردم، حکومت طاغوت از میهن عزیزمون برچیده شد و کشورمون جمهوری اسلامی شد. هرساله مردم به یاد اون روز طی یه راهپیمایی یه جشن باشکوه میگیرن تا به جهانیان ثابت کنن هنوز پایبند آرمانهاشون هستن و در هر شرایطی پاسدار خون شهدان، حتی اگر دشمن اونا رو تحریم کنه یا بعضی از مسئولین در انجام وظایفشون کوتاهی کنن، مردم پشت مقام عظمای ولایت هستن.

منم هر سال به این راهپیمایی باشکوه میرفتم اما امسال برای شما ترسیدم هنوز 40 روزتون نشده گفتم شاید توی محیطهای خیلی شلوغ نرین براتون بهتر باشه البته بابایی به نمایندگی از ما رفت.

توی این فرصت چون محل برگزاری راهپیمایی به خونه مامان بزرگ من نزدیک بود بابایی، من و شما و مامان جون رو برد اونجا. همه راهپیمایی بودن فقط بابارضا(بابابزرگ من) به دلیل بیماریش خونه بود ماهم منتظر موندیم تا بقیه بیان. بعد مامان بزرگ و خاله محبوبه و خاله مهدیه و خاله صدیقه اومدن اونجا همه از دیدن تو کلی ذوق کردن.

قربون دخمل گلم برم که بعد دیدن همه آروم گرفت خوابید تا خونه اومدیم هم بیدار نشد و مامانی رو اذیت نکرد.

این اولین مهمونی بود که بعد از تولدت میرفتیم.من مامان بزرگمو خیلی خیلی دوست دارم و از رفتن به اونجا خیلی لذت میبرم احساس میکنم این یه حس دوطرفه هست و مامان بزرگم هم منو توی نوه هاش که خیلیم تعدادشون زیاده یه جور خاص دوست داره و قبولم داره.

مامان بزرگم گفته برای یه مشکلش موقع شیر دادن به شما دعا کنم که حل بشه من که قابل نیستم اما امیدوارم شیر دادن به نوه سادات باعث بشه مشکل همه مخصوصا مامان بزرگم حل بشه تو هم واسش دعا کن.