عارفه الساداتعارفه السادات، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

برای دختر گلم

یک ماهگی دخترم

1391/11/18 16:35
نویسنده : مامان ریحانه
293 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم

میدونم شاید بهتر بود خاطرات این یک ماهم مینوشتم اما راستش دیدم اینجوری همش عقبم و ممکنه یه چیزایی رو یادم بره ثبت کنم.

16 بهمن روز یک ماهگی شما بود بالاخره بعد چند بار وقت گرفتن از دکتر بردیمت تا گوشت رو سوراخ کنیم داشت دیگه دیر میشد وای چه شبی بود خوب شد باباحاجی(بابای بابا) هم همراهمون اومد آخه نه من دل بغل کردنت رو موقع سوراخ کردن گوشت داشتم نه بابایی و باباحاجی بغلت کرد خیلی گریه کردی دلم خون شد ولی زود آروم شدی یعنی داشتی اشک ما رو هم در میاوردی بابایی میگفت تا حالا این جوری گریه نمیکردی وقتی اولین گوشت رو سوراخ کردن چنان جیغی کشیدی که دلم هری ریخت باباحاجی میگفت میتونستی بغلش کنی؟ گفتم نه خوب شد من بغلش نکردم.

اما اینقدر ناز شدی که نگو قربون دخمل گلم برم که دیگه گریه نکردی و تو ماشینم مثل همیشه خوابت برد.

راستی دیشب  باباجون(بابای من) بغلت کرده بود تو هم با تعجب تموم باباجون رو نگاه میکردی باباجون هم بهت گفت چیه بابا خوشگل ندیدی؟ منو خاله هم کلی خندیدیم لبخند بعد یه اتفاق جالب افتاد باباجون داشت باهات حرف میزد بهت گفت بگو اقون تو هم برای اولین بار گفتی اقون.

 ما کلی کیف کردیم یه بار دیگه هم بغل باباجون اقون گفتی اما فعلا بغل من هرکار کردم اقون نگفتی امروز بعد از ظهر مامان جونم داشت باهات حرف میزد گفتی اقون.

انشاالله هرچه زودتر حرف زنی دخمل گلم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)