عارفه الساداتعارفه السادات، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

برای دختر گلم

آخرین روزایی که تو دل مامانی بودی

1391/11/5 17:09
نویسنده : مامان ریحانه
128 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم

امروز که دارم برات این خاطره رو می نویسم تو 20 روزه ای.

روز 12 دی ماه یک روز قبل از وقتی که دکتر بهم داده بود با بابایی و ننه جون رفتیم دکتر چون دکتر گفته بود 13ام بیام بیمارستان اما من دردی نداشتم. دکتر هنوز قاطعانه میگفت فردا برو بیمارستان و بستری شو معاینه و سونوگرافی هم نکرد بابایی به پیشنهاد دکتر همون شب رفت و برای فرداش از بیمارستان وقت بستری گرفت.

فردا صبحش با بابایی و مامان جون رفتیم بیمارستان نوار قلب گرفتیم مامای شیفت گفت چون دکتر گفته لگن یه کم مشکل داره احتمالا سزارین بشی منم که دیدم بدون معاینه اینو میگه ترسیدم به دکتر زنگ زدم گفتم نوار قلب خوب بوده منم درد ندارم چند روز دیگه میتونم صبر کنم اونم گقت حداکثر یکی دوروز منم از خدا خواسته برگشتم خونه مامان جون.دکتر که باورش نمیشد برگردم پیامک زده بود ....

شرمنده تو بیتابی میکنی و شیر میخوای بقیه داستان در قسمتهای بعد...

فعلا خداحافظ.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان سارا
5 بهمن 91 17:59
سلام قدم نورسیده مبارک وقت کردی به وب دخملی من هم سر بزن


ممنون الان رفتم وبلاگ کوثر خانم رو دیدم راستی تولد یک سالگیشم مبارک باشه.