عارفه الساداتعارفه السادات، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

برای دختر گلم

دلتنگی مامان

1391/9/9 19:24
نویسنده : مامان ریحانه
156 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به تنها نی نی مامان و بابا

امروز دقیقا  17 روزه که بابایی برا کارش رفته ماموریت از وقتی با هم ازدواج کردیم تا حالا این قدر از هم دور نشده بودیمگریه

انشاالله تا سه روز دیگه میاد دیروز که بهش زنگ زدم دلم خیلی گرفته بود وسط حرفام اشکام آروم سرازیر شد البته تابلو گریه نمیکردم اما احساس کردم بابایی فهمید چند بار ازم پرسید اتفاقی افتاده گفتم نه اما هی میگفت مثل همیشه نیستی! انگار فهمید خنده هام مصنوعیه بعدش خیلی ناراحت شدم که اونو تو شهر غربت نگران کردم.

انشالله زودتر بیاد انگار صبر منم تموم شده حتما تو هم کلی دلت براش تنگ شده گلم.قلب

راستی یه خبر خوب بدم یکشنبه هفته دیگه احتمالا آخرین روزیه که میرم سر کار دکتر به خاطر احتمال زایمان زودرس برام استعلاجی نوشته برای هفته بعدم قراره شش ماه مرخصی زایمانم رو شروع کنه با اینکه کارم رو خیلی دوست دارم اما برام سخت بود احتمالا میدونی چی کاره ام چون صدای منو وقتی به بچه های مدرسه درس میدم شنیدی! آره من توی یه هنرستان، کامپیوتر درس  میدم.

میدونی من و بابایی برنامه ریزی کرده بودیم که تو این موقع به دنیا بیای و بعد مرخصی زایمانم بلافاصله تابستون بشه تا مجبور نباشم برم سرکار و وقتی حدودا نه ماهت شد برم. این جوری بزرگتر میشی و دوریه چند ساعته مامان برات قابل تحمل تر میشه عزیزم. البته میدونم که اونم برای بچه ها سخته واسه همین به بابایی گفتم اگر تو بیقراری کردی سال دیگه نیمه وقت کار کنم یا مرخصی بدون حقوق بگیرم فعلا تصمیم قطعی رو گذاشتیم تا خودت بگیرینیشخند 

میخوام بدونی با اینکه کارمو دوست دارم اما تو رو خیلی خیلی بیشتر دوست دارم راستش خیلی دوست داشتم مدرک کارشناسی ارشدمو بگیرم اما فکر کردم بچه ها دوست دارن مامان جوون داشته باشن تا یه مامان پیر و کم حوصله و به خاطر تو روی این علاقم پا گذاشتم تا بچه دار بشیم و چند سال دیگه که تو بزرگتر شدی برم دنبال کسب علم. تو هم به مامانی قول بده دختر خوبی باشی تا من درسمو ادامه بدم تا به اونایی که فکر میکنن ازدواج و مخصوصا بچه دار شدن مانع پیشرفته ثابت کنم اصلا این جوری نیست.مشغول تلفن

باشه عزیزه مامان.

خیلی خیلی دوست دارم عشق مامان و بابا.چشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

زینب (مامان فرشته آسمونی امیرعباس)
9 آذر 91 20:25
سلام دوست خویم...
از اینکه به وبلاگ روزنه امید من زنگ زدی خیلی ممنون...
انشالله سایه همسرت همیشه بالای سرت باشه ...
راستی منم مهندس کامپیوتر هستم از شغلت متوجه شدم که کامپیوتر خوندی... انشالله موفق باشی ... برام خیلی دعا کن


سلام ممنون شما هم همین طور منم التماس دعا دارم


مهناز
9 آذر 91 21:45
چه جالب
میشه بدونم از کدوم شهری؟
منم رشتم کامپیوترِ و هنرستان درس خوندم
شما معلم چه درسی هستین؟


یزد قبلا فتوشاپ و دایرکتور و فلش درس میدادم اما امسال زیاد کلاس نگرفتم چون باید برام وسط سال جایگزین پیدا میکردن فقط رایانه کار مقدماتی(سیستم عامل و مفاهیم و مبانی کامپیوتر)بهم دادن تا درس بدم.
شما اهل کجایی؟ هنرستان فنی حرفه ای درس خوندی یا کاردانش؟