گردش
سلام به فرشته مامانی
جمعه هفته پیش به پیشنهاد بابایی رفتیم گردش تو طبیعت من و ننه جون سالاد الویه درست کردیم بعد با ننه جون و باباحاجی و عمه ها و عمو جون رفتیم به دامن طبیعت.
بابایی یه جای دنج که هم درخت داشت و هم یه چشمه کوچولو بود پیدا کرد اونجا نماز خوندیم و بعدشم ناهار خوردیم خوشمزه شده بود.
بعد کمی استراحت دوباره راه افتادیم عمه محبوبه اینا با عمو جون برگشتن چون کار داشتن و قرار بود ما بعد کمی گردش بریم روستای بابا اینا.
توی راه خیلی جالب بود همه جا سبزه سبز بود خدا رو شکر امسال بارندگی خوب بوده یه جا ایستادیم که پر از گل های بنفش بود خیلی خوشگل بود کلی گل چیدیم و باهاش عکسم گرفتیم تو توی تمام عکسا داری به گلها نگاه میکنی یه جا که گلهای دست منو گرفته بودی اگر غافل شده بودم داشتی میخوردیش!!!
خوشگلن نه! من گل طبیعی خیلی دوست دارم آوردمشون تو خونمون و گذاشتم تو آب وقتی میبینمشون کلی کیف میکنم ببین چقدر به خونه رنگ و بو داده
بعد از اون جا رفتیم کنار یه سد کوچولو که پشتش کلی آب جمع شده بود.
بعد از اون رفتیم روستای بابا اینا خونه عموی بابا که خیلی مهمون نوازه عمو علی کلی باهات بازی کرد خیلی دوستت داره به تو میگه "نسل طالب" آخه تو تنها نوه پسریه اونا هستی.
راستی قبلش خونه بابابزرگ بابایی که "آغ بابای سید عباس" صداش میکنن رفتیم تا حالا تو رو ندیده بود وقتی میخندیدی کلی ذوق میکرد میگفت ببین دخترم چقدر خوشگله . من آغ بابا رو خیلی دوست دارم آخه خیلی مهربونه.
خلاصه کلی بهمون خوش گذشت نزدیکیای اذان شب بود که راهیه خونه شدیم.
امیدوارم به تو هم خوش گذشته باشه عزیز دل مامان